شهید علیرضا توسلی

شهید علیرضا توسلی که او را با نام ابوحامد و فرمانده تیپ فاطمیون می شناسیم در اولین روز مهر ماه سال ۱۳۴۱ و در افغانستان در خانواده ای مذهبی و مقید به دنیا آمد، در گذشت پدر در هفت سالگی و از دست دادن مادر در ۹ سالگی دوران کودکی سختی را برای علیرضا رقم زده بود اما این دشواری ها به اینجا ختم نشد و محمد امین توسلی، برادر علیرضا نیز در سال های بعد و در سال ۵۸ به همراه ۵ هزار افغان دیگر دستگیر شد و پس از مدت ها مشخص گردید که او را در گورهای دسته جمعی زنده به گور کرده اند. مجموع وقایع دوران کودکی و نوجوانی بود که از علیرضا توسلی مردی مبارز و انقلابی ساخت.

شهید علیرضا توسلی

شهید علیرضا توسلی فرمانده تیپ فاطمیون

علیرضا توسلی در سال ۱۳۶۳ به ایران مهاجرت کرد و در حوزه علمیه شهر اصفهان مشغول به تحصیل شد و پس از مدتی روانه قم شد تا ادامه تحصیلات حوزوی را در سطوح بالاتر بگذراند. شهید توسلی در سال ۱۳۶۶ و در سن ۲۵ سالگی تصمیم گرفت لباس رزم بپوشد و در جبهه جنگ ایران و عراق تفنگ به دست گیرد. پس از جنگ با بعثی ها برای مبارزه با ارتش شوروی سابق به کشور زادگاهش بازگشت و به نیروهای مقاومت افغان ملحق شد و حتی پس از آن هم در مبارزات علیه طالبان حضور داشت و دوشادوش مجاهدان افغان به همراهی نیروهای ناتو برای شکست طالبان پرداخت. پس از شکست طالبان در سال ۱۳۷۹ و اشغالگری آمریکا،علیرضا توسلی به ایران بازگشت و به حرفه کارگری ساختمان مشغول شد. ( زندگی نامه شهید علیرضا توسلی )

شهید توسلی ابوحامد

شهید علیرضا توسلی با نام جهادی ابوحامد، فرمانده فاطمیون

علیرضا توسلی که مجاهدت های بسیاری را برای ایران و افغانستان در کارنامه خود داشت در ده سال آخر زندگی خود در ایران به کارگری ساختمان مشغول بود و هیچ گاه به دنیال استفاده از امتیازات خاص نرفت تا این که این بار طبل جنگ در جایی دورتر و در سوریه به صدا درآمد، شهید علیرضا توسلی که عمیقا معتقد به اسلام بدون مرز بود این بار در اردیبهشت سال ۱۳۹۲  راهی جبهه شامات شدتا این بار از حرم مقدس عقیله بنی هاشم دفاع کند و در زمره مدافعان حرم جای بگیرد.

ابوحامد و فاتح

شهید توسلی در کنار شهید رضا بخشی و سردار قاسم سلیمانی

علیرضا توسلی که کوله باری از تجربه و رشادت در جبهه های مختلف از ایران و لبنان گرفته تا همراهی احمدشاه مسعود و مبارزه با طالبان را به دوش می کشید در ۲۲ اردیبهشت سال ۱۳۹۲ به همراه جمعی از دوستان و همراهان قدیمی که بارها خلوص و رشادت های او را به چشم دیده بودند راهی جبهه سوریه شد و توانست با هماهنگی نیروی قدس سپاه پاسداران و  همراهی سردار حاج قاسم سلیمانی اولین پایه های تشکیل تیپ فاطیمون را بنا کند. تیپی که در طول سه سال مجاهدت توانست از استعداد یک تیپ به لشگر تبدیل شود. شهید علیرضا توسلی

ابوحامد و سید ابراهیم صدرزاده

شهید ابوحامد در کنار شهید مصطفی صدرزاده از تیپ فاطمیون

شهید علیرضا توسلی فرمانده تیپ فاطمیون سرانجام به تاریخ ۸ اسفند سال ۱۳۹۳ در سن ۵۲ سالگی و در منطقه تل قرین در حومه درعا سوریه مزد سالها مجاهدت و مبارزه خود را گرفت و به جمع یاران شهیدش ملحق شد. نحوه شهادت ابوحامد را از زبان یکی از همرزمانش در شب عملیات و روز شهادت بخوانید:

طبق برنامه هباریه رو تا ۱۰ شب یکسره کردیم، تل قرین جلو مون بود بین ما و کفرناسج مرکز ثقل تکفیریها. فاصله ش با ما همش ۲.۵ کیلومتر بود. راه هبارهیه – تل قرین غیر عملیاتی بود خطر مین و دید دشمن، نمی شد زرهی بره. می دونستیم اگر بمونیم تکفیریها از رو تل کاملا مسلط به ما و بقیه هستند اما اگر می گرفتیمش ورق بر می گشت ما مسلط بودیم و اونا زیر دست، روبرو می شدیم با ارباب اصلیشون اون طرف مرز، امکانش بود برسیم به تل. بیشتر از این، منتظر مون نبودن، میشد رسید و گرفتش.

ابو حامد با مخابره به حضرات پشت خط گفت امکانش هست تل قرین رو بگیریم، از اون طرف با مکث گفتن اگه امکانش هست، بسم الله. ساعت ۱۲:۰۰ شب ۳ گروه شدیم و رسیدیم پای تل، گروه اول به مسئولیت ابو حامد باید از وسط تل بالا می رفت، گروه دوم جناح چپ تل رو بعهده داشت با مسئولیت فاتح و گروه سوم جناج راست تل بود با مسئولیت یکی دیگه از دوستان.
بالا رفتیم درگیری شدید شد، نور انفجار، بوی باورت و دود… فهمیدیم که واقعا منتظرمون نبودن یک ساعت از نیمه شب گذشته رسیدیم رو تل، تل رو گرفتیم.
اعلام کردیم تل قرین پاکسازی شده داریم تثبیتش می کنیم. بچه های حزب الله محور شمالی بودن اماده بودن برای تلول فاطمه، حمریت و سلطانه، تعجب کردن که تل قرین رو گرفتیم خودشون رو جمع و عزمشون رو جزم کردن و زدن به تلول فاطمه، حمریت و سلطانه تا صبح یکسره شون کردند.
صبح خروس خون می شد، ارباب های تکفیری ها رو روی تل های دیگه دید. می دونستیم این شروع بازیه واقعیتش هم همین بود. بچه های شنود خبر اوردن که مخالفین گروه گروه و دسته دسته، نعره زنان درحال امدن به اینطرف هستن، وسط ما بودیم. صدای مخابره اومد از پشت خط، شنیدم که به ابو حامد گفت شاهکار کردی شاهکار، شاخ اسرائیل رو شکستی.
تکفیر ها شروع کردن گروه اول ، دوم ، سوم … پشت سر هم حسابوشون از دسته مون در رفته بود. توپخانه ارتش از دیر عدس نمی تونست دقیق پوشش بده، تنها بودیم در مقابلشون. ابو حامد همه رو جمع کرد گفت غیرت حیدری لازمه باید ببینن و بفهمن غیرت حیدری چیه…
زرهی نمی تونست بیاد، ما هم فقط اسلحه سبک داشتیم با چند تا پیکا و ار پی جی ۷، در عوض اونطرفی ها تا دلت بخواد منابع و امکانات داشتن، خمپاره های اسرایئلیشون هم نقطه می زد.
بعضی هاشون رسیدن سر تل، درگیری سینه به سینه بود و رو در رو، می زدمیشون جنازهاشون میشد جون پناهمون و مرمی هاشون می شد مهماتمون، کلاش هامون بعد ۴ یا ۵ خشاب جوابمون میکرد اما کلاش های اونا بود در اطرافمون.
ساعت از ظهر گذشت، کم طاقت شده بودن. بچه های شنود خبر اوردن که تکفیری ها می گن فاطمیون تل رو طلسم کردن، راست می گفتن تل رو طلسم کرده بودیم طلسم غیرت حیدری،
یک یا دوتا گروه شون می رفت عقب، جاش دو یا سه تا گروه دیگه میامد با رجز خوندن پشت مخابره. یک ساعتی می گذاشت که اونا هم دست از پا دراز تر نصف نفراتشون رو می گذاشتن و بر میگشتن.
دم غروب دیگه شل شدن فهمیدن که اینطوری نمی تونن ادامه بدن، داشتن بر می گشتن سمت کفرناسج و جاهای دیگه، تل عنتر جنوب مون بود و اذیتمون می کرد. ۱۸ نفر شهید و نزدیک ۵۰ نفر زخمی داده بودیم از اونطرفی ها هم تا ۱۸۰ نفر رو شمرده بودیم.
تونستیم نفسی بکشیم. همه خسته بودیم از شب قبل شروع هباریه کسی نخوابیده بود نزدیک ۴۸ ساعت. ابو حامد از همه خسته تر، فرمانده ای که علاوه بر مسئولیت فرماندهیش، از جنگ تن به تن هم سرافراز بیرون اومده بود.
رفتم طرفش، فاتح هم اومد چند کلمه صحبت کردیم. باید میامدم پایین تل یعنی ابو حامد و فاتح ازم خواستن که برم پایین تل برای کار مهمی. اومدم پایین تو چند ثانیه ۳ صدای انفجار رو شنیدم طبیعی بود، اگه صدایی نمیامد عجیب بود. از تل عنتر ۳ موشک شلیک شده بود و هدف هم تل قرین. تا قدم رو برداشتم که ادامه بدم به سمت پایین خش خش مخابره امد یکی داد زد حاجی حاجی رو زدن، ابو حامد رو زدن. دنیا رو سرم خراب شد هنوز ۱۰ دقیقه نشده بود که تنها هاشون گذاشته بودم ابو حامد و هم فاتح ، تو دید اخر دیدم که کنار هم و پشت به پشت نشستن…
برگشتم بالا نمی دونم چطوری. می دونستم که ارباب هاشون می بیننمون ، اما مگه می شد نرفت، ابوحامد اونجا بود، فاتح اونجا بود.
رسیدم به سنگر دود بود و خاک، ابو حامد رو دیدیم اما کوتاهتر از همیشه، ابو حامد بالاتر از شانه چیزی نداشت.
فاتح هم اونطرف تر افتاده بود … رفتن هر دوتاشون، فرمانده و معاون لشگر فاطمیون با هم رفتن با هم پرواز کردن…

شهید توسلی در سال ۱۳۷۹ ازدواج کرده بود و از وی دو پسر و یک دختر به یادگار مانده است. روحش شاد و یادش گرامی باد.

آلبوم تصاویر شهید علیرضا توسلی :

 

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

معادله امنیتی *